رسا گل پسررسا گل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

. . .رسا نفس مامان و بابا

اولین شمال گل پسر

1395/4/10 19:8
792 بازدید
اشتراک گذاری

 

Andere linien

 

 

دردانه من :

 

 

موهایت را ابریشم میدانم


دست هایت را شفا ده


چشم هایت را دریا


قلبت را دنیا


حضورت را بهشت

 

.

 

.

 

.

 

من عاشق تمام لحظات با تو بودنم

 

 

 

Andere linien

Andere linien

Andere linien

 

Caillou en la playa

 

Caillou

hello

تو راه رفتن به چاکسر  بابایی برا رسا جون که عاشق پرتقاله داره پرتقال میخره تا تو راه نوش جان کنه

برا صبحونه نگرداشتیم و شما هم کلی اونجا گشتی و کیف کردی

تا رسیدیم چاکسر اولین جایی که رفتیم کنار ساحل و دیدن دریا بود و این عکس اولین دیدار شما گل پسر رو از دریا تو دفتر خاطراتت به یادگار گذاشت

خیلی ذوق میکردی و همش دوست داشتی رو شنا بدویی و بازی کنی


انقد گشنه بودی که فقط چشمتو دوخته بودی به رستوراندار تا ببینی کی غذا رو میارن

 پسرک شیرینم که عاشق کبابه با اومدن غذاش فوری شروع به چنگال زدن کباب اونم با دست کرده و می خواد بخوره ( نوش جونت گلم گوشت بشه به تنت )

 

 

 

جنگل نور که دومین روز رفتیم هوا خوب بود و کلی اونجا بهمون خوش گذشت

منتظر بابا هستی تا ماشینت رو بیاره تا ماشین بازی کنی

خوشحال از دیدن ماشینت که می تونی اونجا باهاش بازی کنی

و شما کلی اونجا با ماشینت کیف کردی قربونت برم

بابا هم مشغول درست کردن چایی هیزمی بود

 

از شب دوم بارون شروع شد و هوا هم سرد شد و ما فرداش یا از کافی شاپ منظره دریا رو میدیدیم یا با ماشین میرفتیم کنار ساحل و تو ماشین مینشستیم و دریا رو نکاه میکردیم

 

 

اینجا تو ماشین بودیم کنار ساحل دریا رو میدیدیم (صورت قند عسلم اینجا قشنگ معلومه از آثار نیش پشه های بی ادب که شیرینکم رو خوردن جایی رو صورتش نمونده بود  تا سه هفته جاش مونده بود همه میگفتن آبله مرغون گرفته حالا برا جای نیششون کالاندولا هم میزدم ولی تا سه هفته طول کشید)

اینجا بارون بند اومده بود و ما هم از ماشین اومدیم پایین و سه تایی شروع به شن بازی کردیم

بعدشم شما با بابایی کنار ساحل بدو بدو کردین و کلی کیف کردین پدر و پسر

ماهی کوچولوی من همش خودش رو   رو شنا غلت میداد

تو رستوران چند تا بچه هم سن خودت بودن که از موقع غذا خوردن همش سر پا بودن و همش تو رستوران میچرخیدن و باباهاشون قاشق به دست دنبالشون میرفت تا یه لقمه کوچولوهاشون چیزی بخورن ولی شکر خدا شما زیاد به اونا توجه نمیکردی و از اول تا آخرش رو صندلیت مینشستی و غذات رو میخوردی  چند روزی که اونجا بودیم شما غذاتو ماشالله خوب مبخوردی

بعد از بیرون اومدن از رستوران یکم هم با طاووسای بیرون در بازی میکردی

 

آخرین روز صبح ساعت 7 شما خواب بودی منو بابایی جلو ویلا دوچرخه سواری کردیم  واقعا خیلی روز خوبی بود

اینم یه عکس سلفی تو یه صبح بهاری که نم نم بارون داشت و رطوبت دل انگیز و یه کوچولو خنکی از نوع بهاری  ( به به )

ازگیل و گوجه سبز

 

خداجون شکرت به خاطر همه نعمتهات به خاطر سلامتیمون

همسر عزیزم ممنون ازت که همیشه بهترین خاطرات رو برامون میسازی

 

Caillou con su gato

Andere linien

پسندها (4)

نظرات (1)

مامان صدرا
24 تیر 95 10:29
سلام خاله جونی انشالله همیشه به شادی و تفریح حوشحالم که بهتون خوش گذشته عکساتون عالیه خیلی وقته که به دوستانمون نمیتونم سر بزنم دلم براتون تنگ شده بود
مامانی رسا گل پسر
پاسخ
سلام گلم ممنون که بهمون سر زدین