سه ماه تابستون گرم

عسلکم امسال دومین سال بود که شما تابستون گرم رو پشت سر گذاشتی در واقع 15 و 16 و 17 ماهگیت رو تو تابستون گرم ، پر از شادی و هیجان تجربه کردی و ....

بفرمایید ادامه مطلب                               

عسلکم امسال دومین سال بود که شما تابستون گرم رو پشت سر گذاشتی در واقع 15 و 16 و 17 ماهگیت رو تو تابستون گرم ،پر از شادی و هیجان تجربه کردی و قشنگتر از همه اینکه امسال دومین ماه رمضون بود که روشنی بخش سفرمون بودی الهی همیشه سالم و سلامت کنارمون باشی شیرینکم.

ماه رمضون امسال که تو تیر ماه بود و شما 15 ماهه بودی

حیاط خونه باباجونی و آب بازی و خاک بازی و خلاصه کلی شیطونی که بهت خیلی خوش میگذشت و دوست داشتی همش تو حیاط باشی ( 16 ماهگی )

دختر خاله ثمین که عاشق رساست و کلی باهاش بازی میکنه و همیشه مواظب گل پسریه تا مامانش رو اذیت نکنه ، رسا هم ثمین رو خیلی دوست داره و هر موقع میبینتش کلی ذوق میکنه و سر از پا نمیشناسه شیطونکم.

پسر خاله ارشد ،پسر خاله امیر محمد که وقتی خونشون بودیم وقتی از فوتبال بر میگشت همون دم در زودی رسا رو بغل میکرد ، رسا هم که عاشق پسر خالشه

رسا و دوتا دختر عموهای نازش زهرا و مهتا

رسا و زهرا سوار هلی کوپتر ( وقتی تبریز بودیم عمو جون ،رسا و زهرا و مهتا رو می برد شهر بازی و کلی بهشون خوش میگذشت البته اولین بار دوتا عمه جونا پیشنهاد بردن رسا به شهر بازی رو داده بودن که یه روز عصر رسا رو بردیم شهر بازی و شروع بازی های برقی گل پسر شد )

رسا و گربه پشمالوش

( این گربه پشمالو رو وقتی تبریز بودم برات گرفتم )

پت و مت که خاله جون رقیه برا جیگرم گرفته ، مرسی خاله جون

این توپ و اقا الاغه رو هم مامان جون و باباجون گل برا پسملی گرفتن ، مرسی مامان جون و باباجون

تو راه اومدن به تهران

وقتی پسملی جیگر طلا ماشینشو بخواد بشوره ( 17 ماهگی )

حالا این وسط تشنشم بشه ، که دیگه ...

رسا و موش سواری و ...

و زرافه سواری

رسا وقتی که بخواد شکلات رو خودش دستش بگیره و بخوره

رسای عاشق دمپایی ، حالا این میون این حلقه ها رو برا چی پاش کرده نمیدونم یه وقتایی هم حلقه ها نقش فرمون ماشین یا النگو رو دارن

وقتی که پسرم یاد کوشولوییهاش بیفته و کریرش رو از تو کمد بکشه بیرون و توش دراز بکشه

و یا وقتی بخواییم با مامانی چشم چشم دو ابرو رو بکشیم رو کاغذ و بخونیم که یه دفعه پاهامون رو هم خط خطی میکنیم

وقتی هم که ماشین بازی میکنه و ...

... و دنبال ماشینش  زیر میز میره

بابای لوگو چین و پسرک لوگو کن ( این قطار رو بابایی درست کرد برات شما هم زودی لوگو ها رو از هم جدا کردی در کل جدا کردن رو بیشتر از سر هم کردن دوست داری ،البته فعلا)

وقتی این آقای عشق ماشین، ماشیناشو یه جا جمع میکنه

وقتی عزیز دردونه من هوس بیرون رفتن بکنه

یا مثل اینجا که مامانی فقط خواست لباساتو  امتحان کنه و ببینه اندازت شده یانه که شما یاد بیرون رفتن افتادی و کلی گریه که باید بریم بیرون منم مجبور شدم ببرمت یه دوری بیرون بزنیم و برگردیم

وقتی آقا رسای گل دلش بخواد از پله های سرسره بره بالا

و....

و بابایی رو هم مجبور میکنه تا اونم از پله ها بره بالا آخه هنوز زوده  خودش تنهایی بره بالا

شبهای پارک نیاوران با قند و نبات خونمون ( آخرهای شهریور شبا هوا یه کم سرد می شد و منم سوشرت تنت میکردم ، اینجا یکی از اون شبا بود که دور زدن تو پارک تو اون هوا خیلی می چسبید )

اینجا هم که دور حوض پارک جلو جلو میدوییدی و کیف میکردی

اینم برگی از خاطرات 15 و 16 و 17 ماهگی فندق خان ما تو سه ماه تابستون