دومین محرم پسرم
ای حسین جان
ما در دسته ی عاشقان علم بر دوشیم
بعد هزار و چارصد سال هنوز
با یاد لب تو آب را می نوشیم
(سلام بر حسین)
اولین محرم رسا جونم 93.8.9 ( مراسم شیرخوارگان ، تبریز ) تو سن 6 ماه و 19 روزگی
دومین محرم رسا جونم 94.7.1 ( تاسوعای حسینی ، تهران ) تو سن 18 ماه و11 روزگی
رسا جونم کنار علم هیئت مکتب تشییع (ایام محرم تهران که باشیم بابایی تو عزاداری های این مکتب شرکت میکنه ایشالله روزی برسه که رسا و بابایی با هم برن هیئت برا عزاداری آقا امام حسین ایشالله )
حاج آقا طالقانی رئیس فدراسیون کشتی که ایشون هم تو هیئتشان مشغول عزاداری بودن که رسا و بابایی جلو رفتند و بعد از سلام و ابراز احساسات از ایشون خواستند که یه عکس یادگاری با رسا داشته باشند و ایشون هم ابتدا از روی رسا یه ماچ کردند و با کمال میل و با کلی ادب و احترام قبول کردند و این عکس رو تو دفتر خاطرات رسا جون حک نمودند امیدوارم که همیشه سالم و سلامت باشند
امام زاده زید
تو حیاط امام زاده داشتی بازی و بدو بدو میکردی که با این آقا پسر دوست شدی
و دوتایی تو حیاط بدو بدو میکردین و کیف میکردین (الهی مامان دورت بگرده گلم که هر جا میری یه دوست برا خودت پیدا میکنی)
بازار تهران
پسر نازم در حال سینه زدن ( تو این ایام محرم هر جا که صدای عزاداری میشنوی فورا شروع به سینه زدن میکنی الهی که امام حسین همیشه یار و یاورت باشه دلکم )
روز تاسوعا تو یه قسمت از بازار مردم نشسته یا ایستاده روی پیکنیک گاز حلوا درست میکردن و نذری میدادن ، یه غلغله ای بود که نگو ( قبول باشه ایشالله)
اینجا هم مردم صف وایساده بودن تا با پخته شدن حلوا ، حلوای نذری بگیرن ، حیف که قسمت ما نشد
اینجا هم اسیران کربلا رو میبردن این دو تا آقا پسر هم دو طفل مسلم بودند و این هم از رسا گل پسر که دست بابایی رو گرفته و داره میره که این جمع رو همراهی کنه و یه قدمی تو عزاداری آقا امام حسین برداشته باشه (قبول باشه عزاداریت پسرم )
دست این آقاپسر رو که نقش طفل مسلم رو داشت میگرفتی تا مسیر رو با هم برید
این آقا هم نقش شمر رو داشتند که بچه هارو به اسارت گرفته بود (حالا این میون به رسا گل پسر بوس میفرستاد و میخندید رسا هم که بدوبدو با اینا میرفت و سینه میزد به خاطر همین همه عکسا تار افتاده)
چند تا عکس از حال و هوای شهر
÷
پسرم عزاداریت قبول درگاه حق باشه